19/آبان/1404
|
01:58
درباره ضرورت برداشتن دیوار مدرسه فقه و مدرسه علوم انسانی اسلامی

تحول در فقه در گرو تولید علوم انسانی اسلامی

محمدرضا قائمی‌نیک: ابونصر فارابی، حکیم مشهور مسلمان در کتاب احصاءالعلوم، 2 علم فقه و کلام را در زمره علوم مدنی یعنی علوم مربوط به مدینه می‌داند. کلام دانش اقناع اهل مدینه (جامعه) نسبت به معارف الهی و فقه، دانش تحویز احکام فردی و اجتماعی است. اهل مدینه که نسبت به معارف و مضامین الهی اقناع شدند، تجویز احکام الهی برای آنها قابل پذیرش خواهد بود. بنابراین فقه و کلام 2 دانش به هم‌پیوسته‌اند. این تحلیل فارابی در طبقه‌بندی علوم، در جهان واقعی در متکلمان - فقهای این دوره نیز قابل ردیابی است. در آرای شیخ صدوق در قم که مشی و دأب حدیثی داشت یا شیخ مفید و سیدمرتضی علم‌الهدی و شیخ طوسی که مشی عقلی و استدلالی یا حتی جدلی‌ داشتند، کلام و فقه و حتی اخلاق، آنچنان در هم تنیده که تفکیک آنها گاه دشوار می‌شود. شاید به همین جهت باشد که فقه را نزد قدما به 3 قسم فقه‌الاحکام، فقه‌الاعتقاد و فقه‌الاخلاق تقسیم می‌کرده‌اند.
در جهان غرب، با روند سکولاریسمی که از دوره رنسانس آغاز شد و در دوره روشنگری، خودآگاهی انسان غربی تبدیل به علوم انسانی سکولار شد. در واقع این علوم سکولار، جایگزین معارف کلیسایی قرون وسطی مسیحی شد. در قرون وسطی با محوریت کلیسای مسیحی، اقتصاد و معیشت و سیاست و روابط اجتماعی و نظایر آنها همگی تابعی از معارف و احکام و اخلاقیات کلیسایی بود اما با نهضت اصلاح دینی و به حاشیه رفتن اقتدار کلیسا و همزمانی این اتفاق با رونق علوم جدید و مدرن، این علوم جایگزین معارف نظری و عملی کلیسای مسیحی شد. از این منظر، علوم انسانی غربی، اگرچه سکولار و مخالف معارف کلیسایی یا حتی در تضاد با ادیان الهی است، همان‌طور که افرادی نظیر اریک وگلین، اتین ژیلسون، مک اینتایر و جان میلبنک نشان داده‌اند اما در حقیقت کارکرد علوم مسیحی در قرون وسطی را در جهان مدرن برعهده گرفته‌ است. اقتصاد، جامعه‌شناسی، علوم سیاسی و نظایر آنها بتدریج همان کارکردی را برعهده گرفتند که علوم کلیسایی در دوره اقتدار کلیسای مسیحی برعهده داشت. به همین جهت این متفکران علوم انسانی را الهیات سکولار یا الهیات دوره مدرن معرفی کرده‌اند.
در دوره معاصر ایران و دیگر جوامع اسلامی، بعد از چالش‌های اولیه مواجهه مسلمانان با جهان مدرن، مخصوصاً بعد از انقلاب اسلامی و اجتهاد عظیم و بی‌نظیر امام خمینی(ره) در تاسیس جمهوری اسلامی، متفکران متاثر از این انقلاب، در پیگیری تلاش‌های عظیم متفکرانی نظیر علامه طباطبایی، شهید مطهری، شهید صدر و نظایر آنها (رحمه‌الله علیهم) ایده «علوم انسانی اسلامی» یا «علم دینی» را راهکار مواجهه مجتهدانه (به دور از دوگانه گرفتاری در تجدد غربی و تحجر) با علوم انسانی غربی مطرح کردند. پس از 40 سال، این هسته اولیه تبدیل به درختی تناور شده‌ و نهادها، آثار، نظریات و متفکران متعددی هم در ایران و هم در سطح جهان به رشته‌هایی نظیر روانشناسی اسلامی، علوم اجتماعی اسلامی، اقتصاد اسلامی، مدیریت اسلامی و نظایر آنها می‌اندیشند. این دانش‌ها به جهت کارکرد، عمدتاً معطوف به حل مسائل جامعه مسلمانان و حتی مسائل جهانی البته با رویکرد اسلامی‌اند. از این جهت، شاید مقایسه آنها با جایگاه کلام در مدینه فاضله فارابی بی‌نسبت نباشد. اگرچه علوم انسانی اسلامی، مخصوصاً از حیث مبانی نیازمند مباحث فلسفی‌ و عمدتاً متکی بر فلسفه اسلامی شکل می‌گیرد اما همان‌طور که کلام در تاریخ علوم اسلامی، مبتنی بر مباحث فلسفی شکل گرفته و امتداد یافته، علوم انسانی اسلامی هم علاوه بر ابتنای بر مباحث فلسفی، نیازمند توجه به اقناع جامعه و تحول در فرهنگ عمومی و حل مسائل عمومی جامعه‌ است. از این حیث، مخصوصاً از حیث نگاه کارکردی، علوم انسانی اسلامی کارکرد اقناع جامعه را نیز بر عهده دارد و بی‌تشابه با کلام در نزد فارابی نیست.
از این منظر، علوم انسانی اسلامی (و نه علوم انسانی سکولار غربی) ناگزیر باید نسبتی با فقه نیز داشته‌ باشد، زیرا در جهان اسلامی، در ناحیه تجویز، در نهایت این فقه است که تجویز و اداره فرد و جامعه را از گهواره تا گور بر عهده دارد. به همین مناسبت، به‌ موازات طرح ایده علوم انسانی اسلامی، مخصوصاً متفکران مابعد انقلاب اسلامی، به تحول در فقه و ارتقای آن نیز اندیشیده‌اند. شکل‌گیری ایده «فقه حکومتی» یا تحول در فقه و توجه اصحاب این دانش به مسائل مستحدثه نظام اسلامی، بیش از همه ریشه در سخنرانی‌ها و تذکرات آیت‌الله خامنه‌ای در دهه 60 هجری شمسی دارد. جایی که ایشان به دلیل درگیری ملموس با مسائل ملی و بین‌المللی در جایگاه ریاست جمهوری، با افق بلندی که داشتند، سخن از نیاز به تفقه در روابط بین‌الملل، اقتصاد و نظایر آنها می‌گفتند. تنها کافی است در سایت معظم‌له به واژه «فقه حکومتی» مراجعه کنیم تا انبوعی از تذکرات مکرر ایشان را نسبت به این موضوع دریابیم. این تذکرات در نهایت راه را برای توجه علمای حوزه‌های علمیه مخصوصاً در قم و مشهد گشود تا نشست‌ها، همایش‌ها و در نهایت دروس خارجی را ناظر به فقه‌های مضاف و فقه حکومتی اختصاص دهند و امروز انبوهی از تولیدات در این حوزه شکل گرفته است. 
در میان صاحبان نظر در این حوزه، علمایی نظیر آیت‌الله رشاد و آیت‌الله کعبی به‌ صراحت متذکر نکته بسیار مهمی ‌شده‌اند که در عنوان این مقاله به آن اشاره شده است: «تحول فقه در گرو تولید علوم انسانی اسلامی». این مضمون که احتمالاً با تعابیر دیگری در نزد قائلین به فقه حکومتی و نظایر آن نیز دیده می‌شود، در حقیقت بیانگر همان طرح تمدنی ابونصر فارابی است که کلام و فقه را در هم‌تنیده می‌دید و فقها-متکلمین این دوره، هم اندیشه‌های کلامی داشتند و هم آرای فقهی را استنباط می‌کردند. درهم‌تنیدگی این دو دانش که مخصوصاً از خلال بنیان‌های کلامی علم اصول نیز قابل پیگیری است، نه‌تنها قوام‌بخش تحول عمیق و اصیل علوم اسلامی، بلکه موثر بر رونق تمدنی مسلمین و مانع انحراف مسلمین به تمدن‌های شرقی یا غربی غیراسلامی بوده است. در طرح فارابی نیز فلسفه اسلامی محصول اجتهاد در فلسفه یونانی است و از خلال فلسفه اسلامی است که متکلم، آنچه را که در استدلال و برهان فلسفی به یقین دریافته است، در مدینه برای اقناع اهل مدینه و با بهره‌گیری از صناعاتی نظیر جدل و خطابه و شعر مطرح می‌کند. دقیقا به دلیل همین کارکرد اقناعی است که فارابی، کلام را دانش اقناع اهل مدینه معرفی می‌کند. امروز علوم انسانی اسلامی نیز مخصوصاً در رشته‌های علوم اجتماعی و ارتباطات، چنین کارکردی دارد. بدون وجود علوم انسانی اسلامی و در فقدان اقتصاد اسلامی، روان‌شناسی اسلامی، علوم اجتماعی اسلامی، ارتباطات اسلامی، مدیریت اسلامی و نظایر آنها، جامعه و اهل جامعه، درکی از حقایق الهی نخواهند داشت که فقه‌الاقتصاد، فقه‌الاجتماع، فقه خانواده، فقه مدیریت و نظایر آنها بتواند به احکام تجویزی بپردازد. به همین جهت است که این دو قسم از دانش، یعنی علوم انسانی اسلامی و فقه‌ حکومتی، در گفت‌وگوی مستمر با یکدیگر شکل می‌گیرند. فربه‌ کردن یکی بدون دیگری، ناگزیر به علم لاینفع خواهد انجامید. کشیدن دیوار و حصار میان مکتب و مدرسه فقاهت (حتی اگر به فقه حکومتی و فقه‌های مضاف و مسائل مستحدثه بیندیشد) و مکتب و دانشگاه تولیدکننده علوم انسانی اسلامی (حتی اگر فقه هم بخوانند)، ترجمان دیگری از نفی ایده وحدت حوزه و دانشگاه است و نه‌تنها دردی از نظام مقدس جمهوری اسلامی دوا نمی‌کند، بلکه حتی نیازهای معاصر بخش یا قسمتی از جامعه را هم رفع نخواهد کرد. این دیوار و حصار، هر جا کشیده شود و گفت‌وگوی میان عالم علوم انسانی اسلامی و فقیه حکومتی (و فقیه دلمشغول فقه‌های مضاف و مسائل مستحدثه) هر جایی و به هر ‌بهانه‌ای ناکام بماند و متوقف شود، ضربه‌ای بر طرح عظیم امام خمینی(ره) و ایده سرنوشت‌ساز جمهوری اسلامی خواهد خورد. اهمیت این ضربه زمانی قابل درک است که دریابیم در مقابل لحظه لحظه غفلت در این باره، سیلی از علوم انسانی غربی و سکولار، در قالب‌های متعدد پژوهشی و رسانه‌ای و تبلیغی، بنیان‌های جامعه اسلامی در خانواده و حجاب و اقتصاد و معیشت و سیاست و اعتقادات و نظایر آنها را در معرض تهدید قرار می‌دهد و هر تلاشی که برای ایجاد این گفت‌وگو و استمرار آن و برداشتن دیوار و حصار فی‌مابین شکل بگیرد، نصرتی بزرگ به احیای اسلام و تفکر اسلامی در دوره معاصر خواهد بود.

ارسال نظر
پربیننده